09375318813
Card image cap

نی نی هارت ۲۹ آذر ۱۳۹۵ 1155

عمر دست انسان است

مساله شرور و ایجاد بحران هویت درپزشکان

 شرور از قدیمی ترین مسایل فلسفی در فلسفه ی اسلامی و غربی است.درطول دوران تحصیل و کار برای دانشجوی پزشکی و پزشک، مکرر سوالاتی پیش می آید که ممکن است خودنیز آگاه نباشد که درواقع آن سوالات درزیرمجموعه ی بحثی بسیار مهم به عنوان “شرور”که یکی از مهمترین مباحث تاریخی فلاسفه است واقع میشوند. پزشک ممکن است به دنبال پاسخ یا توجیهی درجواب این سوالات باشد یا نباشد؟ وزمانیکه بدنبال یافتن پاسخ به این سوالهاست ممکن است به این نکته که سوالاتش درتاریخ فلسفه کاوندگانی غیر از خود او داشته است،آگاه باشد یا نباشد؟

آنها هم که از پیگیری سوال طفره می روند،مکرر به صورت wax & waneبا تهاجم مجدد سوال مواجه شده،دوره ای کوتاه ممکن است پی آنرا بگیرند،و سپس آنرا فرو بگذارند.

سوالاتی همچون :(ذیلا سوالات مربوط به شرور و غیر آن درهم آمده اند)

آیا بیماریها خشم خداوندند؟

آیا بیماریها تبیهی برای فرد مبتلا محسوب میشوند؟

آیا بیماری محصول اراده ی مستقیم خداوند در تعذیب فرد مبتلاست؟

آیا وقوع بیماری ریشه دردنیای غیر مادی دارد؟

دعا و نذر و زیارت تا چه حد دردرمان بیماران موثرند؟(ازجنس سوالات شرور نمیباشد)

آیا رجوع به پزشکان دردرمان بیماریها عملی به شرک آغشته است؟

آیا عمر بشر با اقدامات درمانی براستی قابل افزایش است؟

آیا بیماری نمودی از بی رحمی خداوندست ؟دراینصورت آیا خداوند به فرد بیمار ظلم نکرده است؟

تکلیف بیمارانی که با معلولیتهای شدید جسمی به دنیا می آیند چیست ؟آیا به ایشان ستمی نرفته است؟

آیا وجود شر و بیماری که یکی از شرور است با وجود خداوند و رحمانیت او منافات ندارد؟

آیا اگرخداوند نخواهد درمانهای ما بی تاثیرند؟ منظور از انشاءالله درچنین مواردی چیست؟

آیا پزشک مجاز به اذعان کلمه ی انشاء الله می باشد؟

اگرعمر دست خداست،پس چرا ما بايد براي جان بيماران تلاش كنيم و يا چرا قاتل مجازات ميشود؟(ازجمله قاتلين غير عمد= پزشكان درصورت محكوميت دريك دعواي پزشكي!)

برای بیماری که طبق نتایج آماری پیشین درمان عملا ثمری ندارد،آیا ادامه ی درمان مجاز میباشد؟

آیا روح وجود دارد؟ و روح بیماری که درحال CPRشدنست ناظر به اعمال ما میباشد؟

ووو..

و نیز سوال اساسی

 ازکجا آمده ام ،آمدنم بهر چه بود؟                   به کجا میروم؟،آخرننمایی وطنم؟

 طبعا قصد پاسخدهی به این سوالات دراین مجال را ندارم.برخی از این سوالات موضوعی برای یک کتاب در عرصه های فقه،حقوق،اخلاق پزشکی می باشند.پاسخ این سوالات درکتب گوناگون فقهی،رسالات و کتب فلسفی اسلامی و اخلاق پزشکی -اسلامی و غیر اسلامی-آمده و سالها مورد تفحص و تحقیق قرار گرفته اند.به نحویکه برخی از این موضوعات را میشود تا حدی تمام شده تلقی کرد.

اما مساله ی که میخواهم به آن بپردازم چیز دیگری است.اولا قصدم از مطرح کردن این سوالات که به همین تعداد ختم نمیشود اینست که دانشجویی که برخی از این سوالات یا مشابه آنرا درذهن خویش حمل میکند واحتمالا جوابی برای آن با ذهن خویش یا مطالعاتی که کرده، دربیابدکه : این مسایل تنها محدود به ذهن سوال خیز او نشده ،بداند نه تنها درقشر پزشک ،میان دوستان و همکارانش که درطبقات دیگر نیز همراهان ویا همدردانی دارد.صرف دانستن این قضیه ممکن است آرامش از دست رفته درهجمه ی سوالاتی اینچنین که تحت الشعاع حجم وسیع مطالعاتی که باید درعرصه ی طبابت داشته باشد قرار گرفته و پاسخ مطلوبی در ذهن او نیافته اند ،را باز یافته و از آنافیلاکسی روانی حاصل از گزش این گونه سوالات تا حدی خلاص گردد.گاه هجوم این سوالات به حدی ناراحت کننده اند که ممکن است کارایی ذهنی –عملی فرد را تحت تاثیر قرار دهند.

باید قبول کنیم درمیا ن همکاران پزشک و دانشجویان با توجه به حجم بالای برخورد ایشان با بیماران و مقوله ی مرگ که بیش از حد متعارف برای برخورد یک انسان درطول زندگی با این مقولات است،طرح سوالاتی چنین و مشکلات به اصطلاح فلسفی قضیه ی رایجی است که متاسفانه روی آن سرپوش گذاشته میشود.

حجم بالای کاری یکی از دلایل عدم رسیدگی به این پرسشهای اساسی است که پس از مطرح شدن دست از گریبان فرد برنداشته و تنها برای مدت کوتاهی درزیرخاکستر مشغولیتها نهان میشود.براستی که جای واحدی درسی هرچند اختیاری که حاوی این سوالات و پاسخهای برجسته ی یافت شده تاکنون برای آنها باشد،برای گروه پزشکی شامل دانشجویان پزشکی و پیراپزشکی خالی است.

یک مساله ی شایع دربین دوستان شرم از طرح سوالاتی اینچنین و علنی کردنشان میباشد؟گویی بین طرح سوالاتی چنین و شان پزشکی شان منافات می بینند؟ یااحساس میکنند که با طرح این سوالات کوچک میگردند و اصل ایجاد و تولید چنین سوالاتی را نشانه ی ایراد و ضعفی درخود قلمداد میکنند.غافل ازاینکه مثلا به عنوان نمونه،ابن سینا بزرگ طبیب اسلامی در ممالک شرقی ،در ممالک غربی به سبب اشتغالش به فلسفیدن شهرت دارد.از مهمترین کتابهای وی که “شفا” نام دارد برخلاف تصور نه به طبابت که به فلسفه مربوط است .از دیگر سوی به زیبایی تمام نام کتاب معروف پزشکی خود را”قانون” نهاده است.اگر روزگاری فلسفیدن برای یک پزشک از الزامات و ضروریات و افتخارات محسوب میشده،سوال اساسی این است که چه برما رفته که چنین افتخاری به حقارت بدل شده ،و فلسفیدن شفاگونه به بیماری؟

آیا ما به سبب پزشک بودنمان از طرح سوالاتی اینچینن که درفوق آمده معاف میشویم و دربین انسانها برایمان استثناء قائل شده اندکه به سبب حرمت پزشک بودنمان به ورطه ی سوالاتی چنان درنیفتیم یا آموزش پزشکی مان چنان و چنان گشته که درانتهای دوران آموزش هم پزشکانی کارآزموده شویم ،و هم حکیمانی درخور؟

حقیقتا کم نیستند افرادی از جماعت طبیب که به سبب بیماری سوال!(question inflammation) یا التهاب سوال(questionitis!)به تعباتی چون افسردگی و استرس دچار گردیده اند.ازملزوماتی که هر پزشک باید درکنار آموزش پزشکی به دانستن آن بپردازد و به آن ببالد،همانا فلسفیدن است.

 مدلی در توجیه بیماریهای مادرزادی از سوالات مهمی که برای والدین و دانشجویان ممکن است پیش آید،اینست که چرا فلان نوزاد به بهمان بیماری مادرزادی مبتلا شده؟ قصور والدین درایجاد آن چه بوده است؟

برای پاسخدهی بهتر به این سوال بایدمحدوده ی زیست و مقوله ی شروع تولدرا از منظری دیگر نگریست و حیطه ی حضور آدمی درهستی را از نقطه صفرزمان زایمان فراتر برد و درواقع این نقطه ی صفر را به ماهها و سالها پیش از آن جابجا نمود.

 

اجزای پیکر یک تازه متولدسالهاپیشتر درپیکر والدین موجودند(به صورت بسته های ژنی).عوامل محیطی موثر براین بسته هاکه بخشی به سبب رفتار خاص والدین تاثیر گذار میگردند،سالها پیش از اینکه این مواد اولیه ی موجود درانبار به خط تولید وارد شوند ،تاثیر گذاری خویش را آغازیده اند.مساله ای که دردانش پزشکی امروز جدی تر گرفته شده،و مثلا به والدین توصیه میشود از موادمضر که بخشی از آنرا خوراکیها تشکیل میدهند،پرهیز نمایند.به نحوی که امروزه با توجه به دانشی که تاکنون حاصل شده،دوران بارداری بشر را دوازده ماه بحساب می آورند(که به احتمال زیاد با افزونی دانش،این زمان به زمان تولد والدین یا حتی عقب تر از آن پس رانده خواهد شد)و سه ماهه ی پیش از بارداری را نیز به سبب اهمیت فراوانش جزء دوران حاملگی محسوب میکنند و دراین دوران مادررا ازنظر ویتامینها غنی نموده و از مصرف داروهای شناخته شده ی مضر برای جنین پرهیز میدهند.رابطه ی بین چندین ماده ی غذایی درمادر و ابتلاء جنین یا نوزاد به آنومالیهای مثلا عصبی یا قلبی اثبات شده است.

ابناء یک نسل درواقع دستگاههای یک خط تولیدند که درصورت وجو د عیب یا ایراد،محصولات ناقص بیرون داده و این محصولات درچندین نسل با شدت مختلف تولیدخواهند شد،گاه با بیماری بارز و گاه با صفت یک بیماری.درواقع والدین بخش مهمی از خط تولیدی هستند که ،خود نیز محصول آن بوده اند.و درصورتی که این عیب یا ایراد توسط درمانگران خط تولیدکه همانا اطباء و سردمداران حیطه ی بهداشت اند،کشف –عیب یابی- و اصلاح نگردد،بیماری –عیب یا نقص –موجود درچندین نسل از تولیدات آن کارخانه(family)تکرار خواهد شد،مگر اتفاق خوشایندی دراین بین ایراد را زایل کند.

پس درحالیکه ماده ی اولیه ی ساخت پیکر ممکن است درانبارهای وجودی اجداد به اسباب گوناگون خدشه دار و ایرادمند گرددو درنهایت به تولید محصولی با لک و ایراد منجر شوند ازدیگر سوی زمانیکه سلول تخم تشکیل و درانکوباتوررحم جایگزین میشود،درمعرض عوامل آسیب زای گوناگون قرارمیگیرد.

درواقع به دنیا آمدن انسان با جایگزین سلول تخم دررحم اتفاق می افتد نه با رخداد زایمان(هرچند به نوعی میتوان همه ی انسانهارا به این دلیل که اجزای وجودیشان به صورت بسته های ژنتیکی از سالیان قبل وجود داشته است،یکجا و در یک زمان ،همیشه متولد- فرض نمود.درواقع تمامی انسانها همزمان موجودند،برخی به صورت کدهایی که باید شکوفا و مونتاژگردند،برخی مونتاژشده و درحال به اصطلاح زندگی اند).

سلول تخم چونان بذری است که درگلدان رحم مادرکاشته شده و مثل هر بذری نیازمند مراقبت شدید و تغذیه مناسب ،آفت زدایی(واکسیناسیون مادر) و کوددهی(ویتامینهایی که به مادرداده میشود) است. برخی علل مثل داروها و اشعه و بیماریهای عفونی و التهابی مادر به عنوان عوامل آسیب رسان به جنین یا بذر، شناسایی شده و مادر از آن پرهیزانده میشود.بسیاری از عوامل هنوز که هنوزه رصد نشده اند.

اخیرا یکی از قدیمی ترین اذعانات “ابن سینا” درمرکز تحقیقات طب سنتی آزموده شد و این ادعا که مصرف زرشک توسط مادرمیتواند برای جنین مضر باشد،روی موشهای آزمایشگاهی بررسی گردیدو دیده شد که خوراندن عصاره ی زرشک به رتهای(rats) مادربا تولد معنی دار(valuable) نوزادان مبتلا به آنومالیهای فک و صورت همراه است.

آیا دردنیای صنعتی امروز با مصرف بالای کودهای شیمیایی،موادنگهدارنده،غذاهای آماده،میوه ها و سبزیجاتی که به نوعی بمب نیتراتی تلقی میشوندو…کماکان رحمهای مادران محیط امنی برای پروش جنین محسوب میشود؟.رحمهای آلوده به نیترات ،سرب،موادنگهدارنده و….

به نظر نمی آیدگلدان رحمهای مادران درقیاس باسالهای پیش از تولدتکنولوژی محیط زیبا،جذاب و امنی برای نوزاد تلقی گردند.

این طبیعت است که بخشی ازآن با بخشی دیگر گلاویز شده و از تحویل تمام و تام نوزادی بکر به ما سرباز میزندو نوزادی معیوب را به ما تحویل میدهد.چرا که دانسته یا ندانسته ماانسانها توازن کارگاهی بزرگتر بنام جهان را برهم زده ایم.براستی که خلق انسانهای ناقص تاوان کارخود بشرندو ظلمی الاهی دراین بین دیده نمیشود.

 سوال دیگر اینست که آیا براستی تولید محصولات ناقص درکارگاه خلقت که درجوامع حیوانی هم دیده میشود،تمامی مربوط به سوءرفتار و عملکردانسانها ست ویااز همان نخست و قبل ازاینکه انسان قدمهای نادانسته ی خویش را درجهت برهم زدن توازن خط تولیدبردارداین دستگاه ذاتا و برای رسیدن به نوعی توازن جمعیتی بر کره ی زمین که تناسب حجم غذاو امکانات/جمعیت رعایت شود،گزینشی عمل کرده و جمعیتی را از دستگاه خلقت به بهانه ی نقایص جسمانی و بیماری بازپس گرفته و خارج میکرده است.آنچه امروزه شاهد آنیم جریانی دردستگاه تولیدی نسل بشر است که درآن توده ای از انسانها به بهانه هایی چون جنگ،قحطی،بلایای طبیعی،و بیماریهای اکتسابی و مادزادی و حوادث از دورگردون خارج شده و جان سختها باقی میمانند.روندی که به نوعی درجهت توازن جمعیتی عمل میکند.گویی دستگاه خلقت نیزبسان کارخانجات ساخته ی دست بشراز نوعی سربار و دورریز رنج میبرد وبا آن دست به گریبان است.

اما این نحوه و این حجم محصول معیوب تحویل دادن از چه زمانی درکارگاه آفرینش متداول شده فعلا روشن نیست.آیا از لحظه ی استارت خوردن ؟ و یا بعد از آن به سبب پدیدار شدن ایرادهایی درخط تولید؟.به هرحال چیزی که جواب اش را دقیق میدانیم این است که با اصلاح روند خط تولید(مراقبتهای پیش و پس از زایمان و اقدامات پیشگیرنه) و تقویت نیرویی که درپروسه ی پس ازتحویل مستقر است(که ازاتاق زایمان و لحظه تحویل نوزاد شروع میشود و شامل اقداماتی که درزمان حمل صورت میگیرد تا درصورت وجود تهدیدبرای نوزاد،حاملگی پیش از موعد صورت گیرد و یا بجای زایمان طبیعی سزارین انجام شود،نیز میشود)،کنترل عوامل آسیب رسان وبالا بردن سطح ایمنی و.. هم جمعیت و هم عمر آدمی با نظارت خود انسانها قابل افزایش است.

امید به زندگی یک فرد ژاپنی یعنی تعداد سالی که فردمتولد درژاپن امید دارد درآنجا زنده بماند،حدود هشتادسال بیان گردیده که این رقم درکشورها ی جهان سوم بسیار پایینتر ازاین رقم است.اثبات شده که عمرآدمی که قابل ارتقاء است.و همه چیز به میزان safety محیطی بستگی دارد که قرار است انسان درآن زیست کند و طبعا اگر خودمان نجنبیم دستی از آسمان جوابگوی کوتاهی ما نخواهد بود(ان الله لا يغیر ما بقوم حتی يغیرو ما بانفسم-خداوند سرنوشت هیچ قومی را بدل نخواهد کرد مگر اینکه خویش دست بکار شوند).

 سوالی که اینجا مطرح میشود این است که پس این سخن خداوند که اجل انسان مسمی است تکلیف اش چه می شود؟

درتوضیح این آیه یکی ازعلمای شیعی مساله را اینگونه تبیین میکنند:که اجل بر دو گونه است:معلق و محتوم که معلق درواقع حدتحتانی(lower limit)و محتوم حدفوقانی (upper limit) میباشند.یعنی هر انسانی حداقل و حد اکثر بقایی درعالم دارد.باکنترل شرایط درجهت کم کردن آسیبها و بالا بردن حمایت ازانسانهامیتوان تعداد یشتری از انسانها را به مبلغی نزدیک به حدفوقانی عمر رساندکه مفهوم اش ارتقاءمیزان امید به زندگی آن جمعیت است.

خداوندی که انسان را جانشین خود درعالم قرارداده (و به او اختیاربخشیده)از مهمترین مسولیتهایی که به وی تفویض نموده مدیریت وضعیت سلامت نوع بشر و تلاش در بخشیدن حجم بیشتری از مایه ی حیات به خود و همنوعانش بوده.به نحوی که آمده است :کسی که انسانی را نجات بخشد ،جامعه ای راحیات بخشیده.دراینجا رعایت بهداشت فردی و مراقب جسم خویش بودن(لا تلقوا بایدیکم الی تهلکه- با دست خویش خود را به هلاکت نیفکنید)هم برداشت و تاکید میگردد.

آنچه که به سخاوتمندانه ترین وجهی مدیریت اش درکائنات به نوع بشر واگذار شده مدیریت خط تولید ابناء بشر و سایر حیوانات میباشد.

حضرت مولانا مساله ی شرور را با مثال زیر توضیح داده و خداوند را از ظلم تبرئه می نماید.ایشان میفرماید کار خداوند درخلقت به مثابه ی خیاطی است که گاهی درحال برش و گاهی دیگر درحال دوخت است.اگر یکی اورا درمرحله برش ببیند ،تصور میکند که او درحال از بین بردن است و از مرحله بعدی که همانا دوخت میباشد،غفلت میورزد و درواقع وجود شروردراین عالم را بکلی منکر میشود و شر را زاییده ذهن بسته و نگاه محدود ما وعدم اشرافمان برکل قضیه هستی می انگارد.خب این هم تعبیری است.

درهرحال آنچه از مطالعات آماری بر می آید این است”که عمر دست انسان است!”.( گرچه درست ترآنست كه بگوييم درحيطه ي بين حدودفوقاني-تحتاني(upper & lower limits) يعني درفاصله ي بين اجل معلق و محتوم “عمردست انسان است!”)(ازبحث مفصلتردراين موردبه دليل انحراف ازموضوع اصلي تعمداخودداري ميشود)

یعنی اختیار کنترل موجودی ای بنام عمر و توزیع عادلانه اش درسخاوتمندانه ترین حالتی به خودش سپرده شده .اثبات گردیده که با رعایت بهداشت،کم کردن عوارض داروها،ارتقاءکیفیت درمان و بالا بردن سطح ایمنی –ازهمه مهمتر-شامل ایمنی کار،مدیریت بحران،کم کردن جنگ و …میتوان به عمر آدمی افزود.و چه لطفی و اکرامی بالاتراز این میتوانسته از سوی خالقی به مخلوقی اعطا شده باشد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *