فهرست مطالب

عمر دست انسان است

فهرست مطالب

 مساله شرور و ایجاد بحران هویت در پزشکان

شرور از قدیمی ترین مسایل فلسفی در فلسفه ی اسلامی و غربی است. در طول دوران تحصیل و کار برای دانشجوی پزشکی و پزشک، مکرر سوالاتی پیش می آید که ممکن است خود نیز آگاه نباشد که درواقع آن سوالات در زیر مجموعه بحثی بسیار مهم به عنوان “شرور” که یکی از مهمترین مباحث تاریخی فلاسفه است واقع می شوند. پزشک ممکن است به دنبال پاسخ یا توجیهی درجواب این سوالات باشد یا نباشد؟ و زمانیکه بدنبال یافتن پاسخ به این سوال هاست ممکن است به این نکته که سوالاتش درتاریخ فلسفه کاوندگانی غیر از خود او داشته است،آگاه باشد یا نباشد؟

آنها هم که از پیگیری سوال طفره می روند، مکرر به صورت wax & wane با تهاجم مجدد سوال مواجه شده، دوره ای کوتاه ممکن است پی آنرا بگیرند و سپس آن را فرو بگذارند.

سوالاتی همچون: (ذیلا سوالات مربوط به شرور و غیر آن در هم آمده اند)

آیا بیماری ها خشم خداوندند؟

آیا بیماری ها تنبیهی برای فرد مبتلا محسوب می شوند؟

آیا بیماری محصول اراده مستقیم خداوند در تعذیب فرد مبتلاست؟

آیا وقوع بیماری ریشه دردنیای غیر مادی دارد؟

دعا و نذر و زیارت تا چه حد در درمان بیماران موثرند؟ (ازجنس سوالات شرور نمی باشد)

آیا رجوع به پزشکان در درمان بیماری ها عملی به شرک آغشته است؟

آیا عمر بشر با اقدامات درمانی براستی قابل افزایش است؟

آیا بیماری نمودی از بی رحمی خداوندست؟ دراینصورت آیا خداوند به فرد بیمار ظلم نکرده است؟

تکلیف بیمارانی که با معلولیت های شدید جسمی به دنیا می آیند چیست؟ آیا به ایشان ستمی نرفته است؟

آیا وجود شر و بیماری که یکی از شرور است با وجود خداوند و رحمانیت او منافات ندارد؟

آیا اگرخداوند نخواهد درمان های ما بی تاثیرند؟ منظور از انشاءالله درچنین مواردی چیست؟

آیا پزشک مجاز به اذعان کلمه انشاء الله می باشد؟

اگرعمر دست خداست پس چرا ما باید برای جان بیماران تلاش کنیم و یا چرا قاتل مجازات میشود؟ (ازجمله قاتلین غیر عمد = پزشکان در صورت محکومیت در یک دعوای پزشکی!)

برای بیماری که طبق نتایج آماری پیشین درمان عملا ثمری ندارد، آیا ادامه درمان مجاز می باشد؟

آیا روح وجود دارد؟ و روح بیماری که درحال CPR شدنست ناظر به اعمال ما می باشد؟

ووو..

و نیز سوال اساسی

 ازکجا آمده ام ،آمدنم بهر چه بود؟                   به کجا میروم؟ آخرننمایی وطنم؟

 طبعا قصد پاسخ دهی به این سوالات در این مجال را ندارم. برخی از این سوالات موضوعی برای یک کتاب در عرصه های فقه، حقوق، اخلاق پزشکی می باشند. پاسخ این سوالات در کتب گوناگون فقهی، رسالات و کتب فلسفی اسلامی و اخلاق پزشکی -اسلامی و غیر اسلامی- آمده و سال ها مورد تفحص و تحقیق قرار گرفته اند. به نحوی که برخی از این موضوعات را می شود تا حدی تمام شده تلقی کرد.

اما مساله ای که میخواهم به آن بپردازم چیز دیگری است. اولا قصدم از مطرح کردن این سوالات که به همین تعداد ختم نمیشود اینست که دانشجویی که برخی از این سوالات یا مشابه آن را درذهن خویش حمل می کند و احتمالا جوابی برای آن با ذهن خویش یا مطالعاتی که کرده، در بیابد که: این مسایل تنها محدود به ذهن سوال خیز او نشده، بداند نه تنها در قشر پزشک، میان دوستان و همکارانش که در طبقات دیگر نیز همراهان و یا همدردانی دارد. صرف دانستن این قضیه ممکن است آرامش از دست رفته در هجمه سوالاتی اینچنین که تحت الشعاع حجم وسیع مطالعاتی که باید در عرصه طبابت داشته باشد قرار گرفته و پاسخ مطلوبی در ذهن او نیافته اند را باز یافته و از آنافیلاکسی روانی حاصل از گزش این گونه سوالات تا حدی خلاص گردد. گاه هجوم این سوالات به حدی ناراحت کننده اند که ممکن است کارایی ذهنی–عملی فرد را تحت تاثیر قرار دهند.

باید قبول کنیم درمیان همکاران پزشک و دانشجویان با توجه به حجم بالای برخورد ایشان با بیماران و مقوله مرگ که بیش از حد متعارف برای برخورد یک انسان در طول زندگی با این مقولات است، طرح سوالاتی چنین و مشکلات به اصطلاح فلسفی قضیه رایجی است که متاسفانه روی آن سرپوش گذاشته می شود.

حجم بالای کاری یکی از دلایل عدم رسیدگی به این پرسش های اساسی است که پس از مطرح شدن دست از گریبان فرد برنداشته و تنها برای مدت کوتاهی در زیر خاکستر مشغولیت ها نهان می شود. براستی که جای واحدی درسی هر چند اختیاری که حاوی این سوالات و پاسخ های برجسته یافت شده تا کنون برای آن ها باشد، برای گروه پزشکی شامل دانشجویان پزشکی و پیراپزشکی خالی است.

یک مساله شایع در بین دوستان شرم از طرح سوالاتی اینچنین و علنی کردنشان می باشد؟ گویی بین طرح سوالاتی چنین و شان پزشکی شان منافات می بینند؟ یا احساس می کنند که با طرح این سوالات کوچک می گردند و اصل ایجاد و تولید چنین سوالاتی را نشانه ایراد و ضعفی درخود قلمداد می کنند. غافل از اینکه مثلا به عنوان نمونه، ابن سینا بزرگ طبیب اسلامی در ممالک شرقی، در ممالک غربی به سبب اشتغالش به فلسفیدن شهرت دارد. از مهم ترین کتاب های وی که “شفا” نام دارد برخلاف تصور نه به طبابت که به فلسفه مربوط است. از دیگر سوی به زیبایی تمام نام کتاب معروف پزشکی خود را “قانون” نهاده است. اگر روزگاری فلسفیدن برای یک پزشک از الزامات و ضروریات و افتخارات محسوب میشده، سوال اساسی این است که چه بر ما رفته که چنین افتخاری به حقارت بدل شده و فلسفیدن شفا گونه به بیماری؟

آیا ما به سبب پزشک بودنمان از طرح سوالاتی اینچینن که در فوق آمده معاف می شویم و در بین انسان ها برایمان استثناء قائل شده اند که به سبب حرمت پزشک بودنمان به ورطه سوالاتی چنان در نیفتیم یا آموزش پزشکی مان چنان و چنان گشته که در انتهای دوران آموزش هم پزشکانی کارآزموده شویم و هم حکیمانی درخور؟

حقیقتا کم نیستند افرادی از جماعت طبیب که به سبب بیماری سوال! (question inflammation) یا التهاب سوال (questionitis!) به تبعاتی چون افسردگی و استرس دچار گردیده اند. از ملزوماتی که هر پزشک باید در کنار آموزش پزشکی به دانستن آن بپردازد و به آن ببالد، همانا فلسفیدن است.

 مدلی در توجیه بیماری های مادرزادی از سوالات مهمی که برای والدین و دانشجویان ممکن است پیش آید اینست که چرا فلان نوزاد به بهمان بیماری مادرزادی مبتلا شده؟ قصور والدین درایجاد آن چه بوده است؟

برای پاسخ دهی بهتر به این سوال باید محدوده زیست و مقوله شروع تولد را از منظری دیگر نگریست و حیطه حضور آدمی در هستی را از نقطه صفر زمان زایمان فراتر برد و در واقع این نقطه صفر را به ماه ها و سالها پیش از آن جابجا نمود.

 

اجزای پیکر یک تازه متولد سال ها پیشتر در پیکر والدین موجودند (به صورت بسته های ژنی). عوامل محیطی موثر بر این بسته ها که بخشی به سبب رفتار خاص والدین تاثیر گذار می گردند، سال ها پیش از اینکه این مواد اولیه موجود در انبار به خط تولید وارد شوند، تاثیر گذاری خویش را آغازیده اند.مساله ای که در دانش پزشکی امروز جدی تر گرفته شده و مثلا به والدین توصیه می شود از مواد مضر که بخشی از آن را خوراکی ها تشکیل می دهند، پرهیز نمایند. به نحوی که امروزه با توجه به دانشی که تا کنون حاصل شده، دوران بارداری بشر را دوازده ماه بحساب می آورند (که به احتمال زیاد با افزونی دانش،این زمان به زمان تولد والدین یا حتی عقب تر از آن پس رانده خواهد شد) و سه ماهه پیش از بارداری را نیز به سبب اهمیت فراوانش جزء دوران حاملگی محسوب می کنند و در این دوران مادر را از نظر ویتامین ها غنی نموده و از مصرف دارو های شناخته شده مضر برای جنین پرهیز می دهند. رابطه بین چندین ماده غذایی در مادر و ابتلاء جنین یا نوزاد به آنومالی های مثلا عصبی یا قلبی اثبات شده است.

ابناء یک نسل در واقع دستگاه های یک خط تولیدند که در صورت وجو د عیب یا ایراد، محصولات ناقص بیرون داده و این محصولات در چندین نسل با شدت مختلف تولید خواهند شد، گاه با بیماری بارز و گاه با صفت یک بیماری. در واقع والدین بخش مهمی از خط تولیدی هستند که خود نیز محصول آن بوده اند و در صورتی که این عیب یا ایراد توسط درمانگران خط تولید که همانا اطباء و سردمداران حیطه بهداشت اندکشف –عیب یابی- و اصلاح نگردد بیماری –عیب یا نقص – موجود در چندین نسل از تولیدات آن کارخانه (family) تکرار خواهد شد، مگر اتفاق خوشایندی در این بین ایراد را زایل کند.

پس در حالیکه ماده اولیه ساخت پیکر ممکن است در انبارهای وجودی اجداد به اسباب گوناگون خدشه دار و ایرادمند گردد و در نهایت به تولید محصولی با لک و ایراد منجر شوند ازدیگر سوی زمانی که سلول تخم تشکیل و در انکوباتور رحم جایگزین می شود، درمعرض عوامل آسیب زای گوناگون قرار می گیرد.

در واقع به دنیا آمدن انسان با جایگزین سلول تخم در رحم اتفاق می افتد نه با رخداد زایمان (هرچند به نوعی میتوان همه انسان ها را به این دلیل که اجزای وجودیشان به صورت بسته های ژنتیکی از سالیان قبل وجود داشته است یکجا و در یک زمان، همیشه متولد- فرض نمود. در واقع تمامی انسان ها همزمان موجودند، برخی به صورت کدهایی که باید شکوفا و مونتاژگردند، برخی مونتاژ شده و در حال به اصطلاح زندگی اند).

سلول تخم چونان بذری است که درگلدان رحم مادر کاشته شده و مثل هر بذری نیازمند مراقبت شدید و تغذیه مناسب، آفت زدایی (واکسیناسیون مادر) و کوددهی (ویتامینهایی که به مادر داده می شود) است. برخی علل مثل داروها و اشعه و بیماری های عفونی و التهابی مادر به عنوان عوامل آسیب رسان به جنین یا بذر، شناسایی شده و مادر از آن پرهیزانده می شود. بسیاری از عوامل هنوز که هنوزه رصد نشده اند.

اخیرا یکی از قدیمی ترین اذعانات “ابن سینا” در مرکز تحقیقات طب سنتی آزموده شد و این ادعا که مصرف زرشک توسط مادر می تواند برای جنین مضر باشد، روی موش های آزمایشگاهی بررسی گردیدو دیده شد که خوراندن عصاره ی زرشک به رتهای (rats) مادر با تولد معنی دار (valuable) نوزادان مبتلا به آنومالیهای فک و صورت همراه است.

آیا دردنیای صنعتی امروز با مصرف بالای کودهای شیمیایی،موادنگهدارنده،غذاهای آماده،میوه ها و سبزیجاتی که به نوعی بمب نیتراتی تلقی میشوندو…کماکان رحمهای مادران محیط امنی برای پروش جنین محسوب میشود؟.رحمهای آلوده به نیترات ،سرب،موادنگهدارنده و….

به نظر نمی آیدگلدان رحمهای مادران درقیاس باسالهای پیش از تولدتکنولوژی محیط زیبا،جذاب و امنی برای نوزاد تلقی گردند.

این طبیعت است که بخشی ازآن با بخشی دیگر گلاویز شده و از تحویل تمام و تام نوزادی بکر به ما سرباز میزندو نوزادی معیوب را به ما تحویل میدهد.چرا که دانسته یا ندانسته ماانسانها توازن کارگاهی بزرگتر بنام جهان را برهم زده ایم.براستی که خلق انسانهای ناقص تاوان کارخود بشرندو ظلمی الاهی دراین بین دیده نمیشود.

 سوال دیگر اینست که آیا براستی تولید محصولات ناقص درکارگاه خلقت که درجوامع حیوانی هم دیده میشود،تمامی مربوط به سوءرفتار و عملکردانسانها ست ویااز همان نخست و قبل ازاینکه انسان قدمهای نادانسته ی خویش را درجهت برهم زدن توازن خط تولیدبردارداین دستگاه ذاتا و برای رسیدن به نوعی توازن جمعیتی بر کره ی زمین که تناسب حجم غذاو امکانات/جمعیت رعایت شود،گزینشی عمل کرده و جمعیتی را از دستگاه خلقت به بهانه ی نقایص جسمانی و بیماری بازپس گرفته و خارج میکرده است.آنچه امروزه شاهد آنیم جریانی دردستگاه تولیدی نسل بشر است که درآن توده ای از انسانها به بهانه هایی چون جنگ،قحطی،بلایای طبیعی،و بیماریهای اکتسابی و مادزادی و حوادث از دورگردون خارج شده و جان سختها باقی میمانند.روندی که به نوعی درجهت توازن جمعیتی عمل میکند.گویی دستگاه خلقت نیزبسان کارخانجات ساخته ی دست بشراز نوعی سربار و دورریز رنج میبرد وبا آن دست به گریبان است.

اما این نحوه و این حجم محصول معیوب تحویل دادن از چه زمانی درکارگاه آفرینش متداول شده فعلا روشن نیست.آیا از لحظه ی استارت خوردن ؟ و یا بعد از آن به سبب پدیدار شدن ایرادهایی درخط تولید؟.به هرحال چیزی که جواب اش را دقیق میدانیم این است که با اصلاح روند خط تولید(مراقبتهای پیش و پس از زایمان و اقدامات پیشگیرنه) و تقویت نیرویی که درپروسه ی پس ازتحویل مستقر است(که ازاتاق زایمان و لحظه تحویل نوزاد شروع میشود و شامل اقداماتی که درزمان حمل صورت میگیرد تا درصورت وجود تهدیدبرای نوزاد،حاملگی پیش از موعد صورت گیرد و یا بجای زایمان طبیعی سزارین انجام شود،نیز میشود)،کنترل عوامل آسیب رسان وبالا بردن سطح ایمنی و.. هم جمعیت و هم عمر آدمی با نظارت خود انسانها قابل افزایش است.

امید به زندگی یک فرد ژاپنی یعنی تعداد سالی که فردمتولد درژاپن امید دارد درآنجا زنده بماند،حدود هشتادسال بیان گردیده که این رقم درکشورها ی جهان سوم بسیار پایینتر ازاین رقم است.اثبات شده که عمرآدمی که قابل ارتقاء است.و همه چیز به میزان safety محیطی بستگی دارد که قرار است انسان درآن زیست کند و طبعا اگر خودمان نجنبیم دستی از آسمان جوابگوی کوتاهی ما نخواهد بود(ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسم-خداوند سرنوشت هیچ قومی را بدل نخواهد کرد مگر اینکه خویش دست بکار شوند).

 سوالی که اینجا مطرح میشود این است که پس این سخن خداوند که اجل انسان مسمی است تکلیف اش چه می شود؟

درتوضیح این آیه یکی ازعلمای شیعی مساله را اینگونه تبیین میکنند:که اجل بر دو گونه است:معلق و محتوم که معلق درواقع حدتحتانی(lower limit)و محتوم حدفوقانی (upper limit) میباشند.یعنی هر انسانی حداقل و حد اکثر بقایی درعالم دارد.باکنترل شرایط درجهت کم کردن آسیبها و بالا بردن حمایت ازانسانهامیتوان تعداد یشتری از انسانها را به مبلغی نزدیک به حدفوقانی عمر رساندکه مفهوم اش ارتقاءمیزان امید به زندگی آن جمعیت است.

خداوندی که انسان را جانشین خود درعالم قرارداده (و به او اختیاربخشیده)از مهمترین مسولیتهایی که به وی تفویض نموده مدیریت وضعیت سلامت نوع بشر و تلاش در بخشیدن حجم بیشتری از مایه ی حیات به خود و همنوعانش بوده.به نحوی که آمده است :کسی که انسانی را نجات بخشد ،جامعه ای راحیات بخشیده.دراینجا رعایت بهداشت فردی و مراقب جسم خویش بودن(لا تلقوا بایدیکم الی تهلکه- با دست خویش خود را به هلاکت نیفکنید)هم برداشت و تاکید میگردد.

آنچه که به سخاوتمندانه ترین وجهی مدیریت اش درکائنات به نوع بشر واگذار شده مدیریت خط تولید ابناء بشر و سایر حیوانات میباشد.

حضرت مولانا مساله ی شرور را با مثال زیر توضیح داده و خداوند را از ظلم تبرئه می نماید.ایشان میفرماید کار خداوند درخلقت به مثابه ی خیاطی است که گاهی درحال برش و گاهی دیگر درحال دوخت است.اگر یکی اورا درمرحله برش ببیند ،تصور میکند که او درحال از بین بردن است و از مرحله بعدی که همانا دوخت میباشد،غفلت میورزد و درواقع وجود شروردراین عالم را بکلی منکر میشود و شر را زاییده ذهن بسته و نگاه محدود ما وعدم اشرافمان برکل قضیه هستی می انگارد.خب این هم تعبیری است.

درهرحال آنچه از مطالعات آماری بر می آید این است”که عمر دست انسان است!”.( گرچه درست ترآنست که بگوییم درحیطه ی بین حدودفوقانی-تحتانی(upper & lower limits) یعنی درفاصله ی بین اجل معلق و محتوم “عمردست انسان است!”)(ازبحث مفصلتردراین موردبه دلیل انحراف ازموضوع اصلی تعمداخودداری میشود)

یعنی اختیار کنترل موجودی ای بنام عمر و توزیع عادلانه اش درسخاوتمندانه ترین حالتی به خودش سپرده شده .اثبات گردیده که با رعایت بهداشت،کم کردن عوارض داروها،ارتقاءکیفیت درمان و بالا بردن سطح ایمنی –ازهمه مهمتر-شامل ایمنی کار،مدیریت بحران،کم کردن جنگ و …میتوان به عمر آدمی افزود.و چه لطفی و اکرامی بالاتراز این میتوانسته از سوی خالقی به مخلوقی اعطا شده باشد!