(این نوشته تنها یک مدل است،نه یک نظریه!)- باهمکاری آسا رادگودرزی
اگر از من بپرسند مهمترین مبحثی که دردوران پزشکی خواندم چه بوده،خواهم گفت مبحث آب و الکترولیت.واگربخواهم نقطه ی مشترک تمام شاخه ها و زیرشاخه های پزشکی را نام ببرم ،باز هم خواهم گفت آب و الکترولیت.از ارتوپدی تا قلب و حتی رادیولوژی!.ازمهمترین دغدغه های رادیلوژیستها حین تجویز کنتراست(ماده حاجب)،شاید همین توازن آب و الکترولیت باشد.اما چرا اینقدر این مقوله مهم است.آیا همین که بگوییم 55-50 درصدپیکر بالغین و 80درصد پیکر نوزادان را آب تشکیل می دهد کفایت می کند؟
قصد دارم با تعریف کردن داستانی خیالی(یک مدل)،نگاه متفاوتی را به موضوع ایجاد کنم.فرض کنیم آدمی درابتدای خلقت تنها یک سلول شناوردرآب بوده.همانجا میخورده و دفع میکرده و مستقیما از آفتاب بهره می برده است.نیازی به تشریح ساختار یک سلول نمی بینم. دراین حوضچه بجز آب مواد دیگری نیز باید برای زیست وجود داشته باشند.شامل الکترولیتهای سدیم و پتاسیم،کلسیم و منیزیم و..این اساس خلقت است.ریشه ی یک گیاه نیز درمحیطی قادر به ادامه ی زیست خواهد بود که آغشته به رطوبت بوده و درصد مشخصی از این املاح را داشته باشد.
دراین حوضچه املاح لازم از دیواره ی خاکی حوضچه به تدریج به درون آب حوضچه تراوش کرده، غلظت موردنیاز املاح را تامین می کند.یک بده بستان ساده بین خاک و تکسلولی به وساطت آب، که اساس خلقت است.
نقاشی از آسا رادگودرزی (البته تو بچگیاش 🙂 )
آب یا مایع درهمه جا هست.هیچ ساخته دست بشر نیزبدون حضورآب شکل نگرفته.حتی یک ماشین به سادگی دوچرخه بدون حضورروغن (مایع)بی مصرف خواهد ماند.اتومبیلها نیز باید بطور مرتب جهت تامین یا تعویض سیستم مایعاتشان شامل آب رادیاتور،شیشه شور،روغن موتور،روغن هیدرولیک و…بازدید شوند والا از کارخواهند افتاد.اساس خلقت آب است!
دراین مرحله، تک-سلول آدمی درنقطه ای از سیکل جهانی آب و الکترولیت قرار دارد.(به مقوله سیکلهاCycles—واهمیت شان درخلقت ودرپزشکی ،درجایی دیگر خواهم پرداخت).و درواقع آب و الکترولیت مستقیما از او عبور میکنند.
نقاشی از آسا رادگودرزی (البته تو بچگیاش 🙂 )
درواقع هم اکنون بخش زیادی از عالم خلقت که همان موجودات تک سلولی باشند به همین منوال درحال ادامه ی حیات اند.حال فرض کنیم که این تک-سلول هوای گشتن درعالم به سرش بزند و بخواهد دنیارا فتح کند.بخواهد از درون گودال کوچک خویش بدرآمده و به سیاحت دنیا بپردازد.چاره چیست؟.شما اگرخالق باشید و بخواهید به خواسته این تکسلولی جامه ی عمل بپوشانید ،چه خواهید کرد؟
طبعا دروهله ی نخست این تک سلولی نیاز به تکثیر و افزایش توده خواهد داشت و پس از آن تمایز و تقسیم بندی وظایف،درست مثل یک شهر.لازم است تک سلولی گودال کوچک خویش را هم همراه ببرد،تابا آن رفع عطش و گرسنگی نماید
.
نقاشی از آسا رادگودرزی (البته تو بچگیاش 🙂 )
توده ی سلولی، نیاز به پا(برای جابجایی)،پوسته ای برای جلوگیری از خروج آب(پوست)،ورودی برای واردکردن سوخت(ریه ها و دستگاه گوارش) و خروجی برای دفع موادزاید(ریه ها و کلیه ها و روده ها و پوست) ودرنهایت سیستمی برای مدیریت(دستگاه اعصاب مرکزی) خواهد داشت.ضمن اینکه لازم است مجهز به دستگاهی برای تحویل سریع و بموقع عناصر مورد احتیاج ورساندن سریع مواد زائد به جایگاههای دفع باشد(دستگاه گردش خون).
این توده از سلولها با اعمال اختصاصی خویش هنوز همان تک-سلول اند، با احتیاجات ویژه اش به آب تازه،الکترولیت و PHیا اسیدیته ی مطلوب.درحالیکه دیگرامکان دسترسی مستقیم برای تک تک شان به مواد مورد احتیاج وجود ندارد.مواد لازم از طریق سیستمهای جذبی به خون وارد شده و درکسری از ثانیه به ایشان تحویل می شود.گویی که تک تکشان درتماس مستقیم با کل کائنات باشند.
هنوز لازم است که میزان آب مورد احتیاجشان تنظیم باشد.خاصه با شوری مطلوب و پتاسیم مناسب و کلسیم و منیزیم مورد احتیاج واسیدیته ی قابل تحمل.
اساس خلقت آب و نمک است(و یا شایدبه بیان دقیقتر بشود گفت سرم رینگر است).بذرگیاه نیز برای رشد به سرمی با غلظت مناسب از سدیم(نمک)،پتاسیم،کلسیم و منیزیم و سایر املاح وPHمناسب احتیاج دارد.حتما لفظ کود پتاس یا نیترات به گوشتان خورده است.اینها همانهایی اند که دربدن همه ی حیوانات ازجمله انسان وجود دارند.با نگاه ازین زاویه درمورد نقش آب و املاح درحیات توجه به قضیه ی “آب و الکترولیت” (و”اسید وباز”) دیگر بدیهی بنظر می رسد.
هریک از ما گویی دریاچه ای شناوریم. یا موجودی آبزی هستیم که محیط زیست خودرا همراه خویش حمل میکند.دریاچه هایی متحرک بر روی دو یا چهار پا،یا ایستادهه درقامت یک درخت!.
ودر طول روز مدام چند بار خویش را احیاء میکنیم.(autoresuscitation). به خویش آب تزریق میکنیم،البته با لیوان و از طریق دهان.و الکترولیتها را درقالب میوه های خوش مزه که بسته ی اپسونیزه شده ((opsonized املاح اند جذب میکنیم.تا :
اولا:دریاچه ی پیکرمان چون دریاچه ی ارومیه نخشکد وسهم آب بدنمان همان حدود50تا60درصدباقی بماند
ثانیا:غلظت نمک آن متعادل باشد(130تا150میلی اکی والان درلیتر) .
(درغلظت پایین تر تکسلولهایمان می پاشند- شبیه آلوخشکه که درآب خیسانده شده باشد- و درغلظتهای بیشترچروکیده میشوند)
ثالثا:میزان پتاسیم و کلسیم نرمال داشته باشیم تا سیستم الکتریکی و اساس ارتباطات درون بدنیمان که همانا اعصاب باشد،با بهترین کیفیت به تبادل اطلاعات بپردازد.
درواقع دراین بستر آب و نمک (و سایر الکترولیتها) است که ارگانها درحال فعالیت اند و پس از شناخت کامل این بستر است که باید به شناسایی مجزای ساختار و عملکرد سایر ارگانها بپردازیم.
ما محلول آب و نمک و املاحیم!
حالا سوال این است که چرا نباید حواسمان به آب و الکترولیت باشد؟.
بیماری که درشوک هیپوولمیک است درواقع زیست محیط اصلی خود را از دست داده و میدهد،دریاچه ی آب ونمک خویش را.و این دریاچه و حوضچه از خود قلب یا مغز حیاتی تر است.دراین مرحله فقط باید به بیمار آب و نمک(نرمال سالین)رساند،نه چیز دیگر،نه حتی داروهای محرک قلب و عروق.
دربیمار اسهالی که گویی پوسته ی محافظ دریاچه شکافته و دریاچه درحال تخلیه شدن است،نیز باید بامحلولهای آب ونمک به داد بیماررسید(نرمال سالین یا ORS).و حتما باید ضمن تجویز آب حواسمان به غلظت مناسب املاح درونش نیز باشد.چراکه رقیق شدن آب و نمک بدن(هیپوناترمی) یا برعکس غلیظ شدن آن (هیپرناترمی)منجربه عوارضی چون ادم مغزی یا demyelinizationخواهدگردید.غلظت نامناسب الکترولیتهای عصبی مثل پتاسیم و کلسیم نیز به تشنج خواهد انجامید.
نقاشی از آسا رادگودرزی (البته تو بچگیاش 🙂 )